روستای چاه‌کور

مجله خبری آنلاین روستای چاه‌کور
روستای چاه‌کور

ایـنـجـــــــــا یـــک روســـتـــاســـــت ؛
اما دلی دارد به وسعت بزرگترین شهر این ســرزمین، با مــردمانی همــرنگ ایمـان و تلاش که فـرهنگ را در نهـاد خود بومی کرده اند؛ کوچه های ما با عطـر دل انگیز 5 کبوتر خونین بال دفاع مقـدس رنگ و بوی عاشـقی به خـود گـرفته است، اینجا چاه‌کور است و طلیعه حماسه و ایثار روزهای جنگ و دفاع، از جوانان دیروزش برای خود نام پر افتخــاری به ارمغـــان آورده است. اینجا روسـتای مـن است و برای بالندگی هــــزار عــرصه دارد، عـطر دل انگــیز بهارانش را نوازشگر مشام خسته هر رهگذر می بینم و تابندگی خورشیدش را مُهر تأیید کوشندگی مردمان مؤمن، تلاشـگر و مهـربانش. اینجا چاه‌کور؛ قلـب گـرم و تپنده ای از جـنـوب فــارس؛ ســــرای مـن اسـت ...

استان فارس، شهرستان لامرد، بخش علامرودشت، روستای چاه‌کور

امیدواریم که درعصر ارتباطات با استفاده مناسب از وسایل ارتباط جمعی و هم اندیشی همه ی مردم فهیم و متحد روستای چاه‌کور بتوانیم در جهت توسعه فرهنگی و رفع معضلات اجتماعی گامی عملی برداریم.

http://bayanbox.ir/view/3652106442899597265/telegram-chahkowr-social.png http://bayanbox.ir/view/4761383935145554184/aparat-chahkowr-social.png http://bayanbox.ir/view/6927517643976874374/instagram-chahkowr-social.png

امروز : شنبه, ۱ دی ۱۴۰۳، ۰۴:۰۱ ب.ظ

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

خاطره ای از برادر بسیجی عباس زارعی (حسن)
پیرامون شهید محمد زارعی

http://bayanbox.ir/view/3068897942608663876/kh-az-mz.jpg

سلام ، بنده در دوران تحصیل و در مقطع راهنمایی با شهید محمـد زارعی در مدرسه امام سجاد (ع) چاه عینی درس می خواندیم و با هم رفیق صمیمی بودیم . بعد از اینکه به جبهه رفتیم نیز این رفاقت و صمیمیت ادامه داشت و ما در شلمچه و جزیره مجنون نیز با هم بودیم تا آنجا که در سال 1367 دوست خوبم - محمد - به شهادت رسید ...

من همیشه فکر می کردم عده ای از رزمندگان که در جبهه کشته شده اند ، شهید محسوب نمی شوند چون عقیده ام این بود که شهید باید ویژگی های خاص و بارزی نسبت به بقیه داشته باشد و انتظار داشتم که این ویژگی باید به چشم عـادی دیده شود . از آنجا که الفت و صمیمیت زیادی بین من و محمـد زارعی وجود داشت ، برایم غیرمنتظره بود که بخواهم وی را شهید خطاب کنم و ایشان را مخاطب آیه ای از قرآن بدانم که می فرماید : “شهدا زنده اند و نزد ما روزی داده می شوند”  ... !
آن روزها برای من غرق در حیرت و سردرگمی از این افکار سپری می شد و اتفاقاً آن ایام با روزهای غمگین رحلت پیر جماران - حضرت خمینی کبیر (ره) - مصادف شده بود . شبی که فردای آن چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بود در عالـم خواب دیدم که وارد حسینیه آقا امام جعفـرصادق (ع) چاه کور شده ام . در آن حال و در عالم رؤیا مشاهده کردم به جای مردم و اهـالی روستا عده ای از شهـدا و بسیجیانی که می شناختم داخل حسینیه حضور داشتند و همگی لباس بسیجی به تن داشتند و روی پیشانی هایشان سربند بسته بودند و همگی مشغول کشیدن پارچه سیاه داخل حسینیه و آماده کردن آنجا برای مراسم چهلم امام (ره) بودند . در همین حین نگاهم به شهید محمد زارعی افتاد ، یکباره در عالـم خواب همانند کسی که از مرده می ترسد فریاد زدم و خطاب به ایشان گفتم شـما که توی جبهه کشته شدی پس اینجا چکار می کنی ؟ گفت : من شهید شدم و شهدا زنده هستند ، می بینی که داریم برای مراسم چهلم امام خمینی (ره) مجلس آماده می کنیم . من در عالم نوجوانی خطاب به وی گفتم خوش به حال ما که زنده هستیم و نمردیم . محمد گفت : اگر جای ما را در بهشت می دیدی آرزو می کردی همان روز که از مادر متولد می شدی به اینجا می آمدی ...
آری دوستان ؛ این است مقام والای شهدا که خداوند منان در قرآن وعده داده است .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی