پاسدار وظیفه شهید غلامرضا میر
نام پدر : حسنعلی
تاریخ تولد : 5 / 3 / 1338
تاریخ شهادت : 13 / 11 / 1361
سن: 23
محل شهادت : آبادان
نام عملیات: والفجر 1
زندگینامه:
روز پنجم خرداد ماه 1338 در روستای چاه کور در خانواده ای متوسط دیده به جهان گشود . سالهای پر نشاط کودکی را در دامـن پر مهـر و محبت پدر و مادری دلسـوز سپری کـرد و کام جان را با اخلاق و تربیت اسلامی سیراب نمود . در هفتمین بهار زندگی قدم به محیط علم و دانش نهاد اما پس از مدتی به دلیل فقـدان امکانات آموزشی از ادامه تحصیل باز ماند و شروع به کار و تلاش کرد . در جریان پیروزی انقلاب اسلامی همگام با امت خداجوی ایران در محافل انقلابی شـرکت می کرد . هنگامی که انقلاب به پیروزی رسید شاگرد مدرسه عشـق شد و عضو فعال پایگاه مقاومت بسیج محل گردید . در سالهایی که ارابه ی جنگی حزب بعث عراق برای نابودی انقلاب و دستاوردهای آن به راه افتاد همدوش سلحشوران نیروی زمینی ارتش به پیکار با دشمن رفت . پس از 3 ماه جهـاد قهـرمانانه در جـزیره مینو ، سرانجام دعـوت حق را لبیک گفت و جان ارزشمند خویش را در راه آزادی و استقلال ایران اسلامی فدا نمود.
وصیتنامه:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با درود به پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) و وصی بر حقش، یزرگ مرد عالم بشریت حضرت علی (ع) و درود بر فرزندانش امامین حضرت حسن و حسین (ع) که معلم مکتب اسلام است. افتخار می کنم از این که در مکتبی چون مکتب اسلام و کتابی چون قرآن کریم و معلمی چون حسین (ع) [بزرگ شده] هستم. با درود بر حضرت مهدی (عج) و نائب برحقش امام خمینی؛ وصیت نامه خود را شروع می کنم. خیلی خوشحالم و خدا را شکر گزارم که ما را موفق فرمود مه مبارزه با کفر جهانی [را] ادامه دهیم و در حفظ مملکت اسلامی خود کوشا باشیم. خداوند این نعمت بزرگ [را] بر ما نصیب و منت گذاشت و لطف و عنایت کرد که به رهبری قائد عظیم الشان انجام وظیفه نماییم.
اول وصیتم این است که چنانچه به فیض شهادت رسیدم مرا حلال کنید و صبر و بردباری و شکیبایی پیشه نمائید.چون امیدوارم که اول شهید روستای چاه کور من باشم. و هیچ نوع ناراختی درباره من نداشته باشید. چون از دسترنج کارگری امرار معاش می نمودم و این مختصر اسبابی که داشته باشم، اختیاردار خودتان بودید و در مقابل پدر و مادر، خودم [را] صاحب مال خود حساب نمی کردم. اگز چتاتچه دینی داشته باشم، از حقوق واجبه، خودتان ادا کنید. اگر که امکان دارد [کسی را برای انجام] نماز و روزه یک سال برایم اجیر نمایید. درضمن توصیه می نمایم که کاملا در تربیت قرزندم کوشا و نسبت به خانواده ام مهربان باشید.
و دوم وصیتم به برادران و اقوام روستای خودمان است که دست از یاری امام برندارید و در این جبهه مقدس شرکت و مبارزه کنید. واقعا جبهه، جای انسان سازی است. کینه [را] از دل های خود دور کنید و دست وحدت به یکدیگر دهید و با هم مهربان باشید.
به خصوص از برادرانم عباس و احئ می خواهم که مرا حلال کنند. و راه مرا ادامه دهند و امر پدر و مادر [را] اطلاعت کنند.
و اما تو ای مادرم! من خوب می دانم که همیشه برایت [مایه] درد و رنج بوده ام. تو همه وقت، نگران حال و آینده من بودی. به خدا من از تو شرمنده ام. مرا ببخشید و حلال کنید.
مادر جان! به جان عزیزت سوگند با خود عهد بسته ام که برای دین و مذهبم و کشورم و رهبرم، فردی مفید و سودمند باشم و از راه راستی و حقیقت منحرف نشوم. فرزندم را به جای من ببوس و با همسرم مهربان باش.
و اما تو ای همسرم! اولا صبر و شکیبایی پیشه کن و مرا حلال نما.
همچنین از اهالی روستای چاه کور خواهشمندم به خصوص خواهرانم که مرا حلال کنند و زینب وار صبر و استامت پیشه کنند و دعا درحق امام [را] فراموش نکنید. و ذکر های دعای شما همین باشد که خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار.
سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم بهر ولای عشق او، به کربلا می رویم
وصیتی کرده به من رفیق هم سنگرم اگر که من شهید شدم بگو تو به مادرم
طلب نمایید از خدا سلامت رهبرم به کربلا می روم به کربلا می روم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
غلامرضا میر
تصاویر ماندگار:
-
اسناد و نامه ها:
-