پاسدار شهید سید حسین موسوی
نام پدر : سید محمد
تاریخ تولد : 2 / 2 / 1345
تاریخ شهادت : 20 / 10 / 1365
سن: 20 سال
محل شهادت : شلمچه
نام عملیات: کربلای 5
زندگینامه:
سال 1345 در روستای چاه کور در خانواده سادات موسوی متولد شد. تحصیلاتش را در چاه کور و شهرستان لار تا مقطع دوم دبیرستان ادامه داد و در دوران انقلاب عاشق و دلباخته ی آرمان های حضرت امام خمینی (ره) علیه شد.
با شروع جنگ تحمیلی، درس را رها کرد و مشتاقانه به جبهه رفت. سال 1363 وارد سپاه پاسداران شهرستان لامرد گردید و در نواحی مقاومت چاهورز و علامرودشت انجام وظیفه نمود. بیشتر دوران خدمت خود را در جبهه گذراند و در تیپ هوابرد المهدی (عج) فرمانده دسته بود. از تجملات دوری می کرد و زندگی اش ساده و بی تکلف بود. سرانجام در حالی که به عنوان فرمانده دسته، رزمندگان را به سوی دشمن هدایت می کرد، در عملیات کربلای 5 به فیض عظیم شهادت نائل آمد و جاودانه شد.
وصیتنامه:
بسم رب الشهدا و الصدقین
الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا
اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنه پیکار حق و باطل، کدامین از شما نیکوکار تر است.
بار خدایا تو بنگر که کدامین از ما نیکوکار تر است. ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش می شتابند و پیروزمندانه از جان می گذرند و معبود می پیوندند. تا با کفر نسازند. می روند تا ایمان نرود. می میرند تا چراغ توحید نمیرد.
ببین که اسطوره های شهادت چگونه حیاط را به بازی گرفته اند. مرگ به اسارتشان در آمده است. سرمست عشقند، عشق خدایی. ببین که با پرتاب آیه آیه وجودشان در بستر جاری زمان، چگونه حیات را تفسیر می کنند.
خدایا سرودشان را شنیدی. انا لله و انا الیه راجعون، فریادشان را شنیدی، نصر من الله، آوایشان را شنیدی، لا اله الا الله، شعارشان را شنیدی فبای آلا، ربکما تکذبان، نامشان موحد، کتابشان قرآن، راهشان اسلام، جرمشان قیام، درسشان جهاد، مقصدشان شهادت.
خداوندا یارانمان را ربودند که تنها بودیم و تنها شدیم تا قله فلاح را فتح نمایند، تا قله توحید را بگشایند. آری یارانمان، بازوان پر توان انقلاب، سربازان پر خروش امام، پاسداران مکتب اسلام رفتند، فرزندان روح الله رفتند.
خداوندا به پرندگان بگو، پرهایشان را به خون شهیدان رنگین کنند و به کبوتران بگو پیام شهیدان را به خطه ستمدیدگان برسانند. خداوندا، به فرشتگان بگو، انی اعلم ما لا تعلمون. فلسفه آفرینش انسان در کربلای ایران نشانشان بده. خدایا به علی (ع) بگو، شیعیانش، قیام بپا کردند. به حسین (ع) بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد. بگو از آن خوتها که در دشت کربلا به زمین ریخن سرو ها روئید. ظالمان سرو ها را بریدند اما باز هم سرو ها روئید. خدایا چرا خونمان را می ریزند؟ جرممان چیست؟ جز حب تو.
از هابیل تا کنون همواره شهیدمان ساختند اینان چرا از انسان می هراسند و چرا از ایمان می ترسند.
خدایا، نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند، نکند شیطانهای کوچک با خون اینها، خان شوند، خدایا ما با تو پیمان بسته ایم که تا آخر راه برویم و بر پیمانمان همچنان استواریم. و اما خدایا، اماممان، مرجعمان؛ فقیه مان، رهبرمان، معلممان، اسطوره مقاوت و الگوی جهاد است، نگهدارش (آمین).
خدایا بغیر از تو کسی را ندارم، قلبم سیاه شده از گناه، ولی با این وجود خوشحالمکه بغیر از تو کسی را انتخاب ننمودم.
برادران و خواهران: بخدا عاشفانه رفتم به جبهه، و عاشقانه در عملیات ها شرکت نمودم ولی در این مدت به هدفم نرسیدم اما این با به یاری خدا جهت باز نمودن راه بسته ی کربلا می روم که یا شهادت و یا زیارت نصیبم شود. زیرا هردو، هدفم است.
مادرم و پدرم: چه بگویم و چه بنویسم، در پیش شما خجالت می کشم با چه زحمتها مرا بزرگ کردید. ای مادرم: من می دانم که شب های سرد زمستان و روزهای گرم تابستان چگونه به پای من نشستی. خلاصه با این وجود از شما می خواهم مرا ببخشید.
و اما برادران و خواهرانم، مرا حلال کنید . از شما می خواهم که به فکر قرآن و اسلام و امام باشید. کاری به دیگران نداشته باشید.
و اما شما ای برادران حزب الله ای، رفیقان و دوستان من، اگر خدا شهادت را نصیبم نمود از شما می خواهم که امام را فراموش نکنید و جبهه ها را خالی ننمائید. و شما خواهران پشت جبهه را محکم نگه دارید و دست از اسلام برندارید.
والسلام
سید حسین موسوی
تصاویر ماندگار:
-
اسناد و نامه ها:
-