میگویند زمانیکه قوم گبرها قصد کوچ کردن از این روستا را داشتند بعلت غیرقابل حمل بودن طلا و جواهراتشان همه آنها را در برکه ای پنهان نموده و ورودی برکه را مهر و موم کردند و هنگام عبور از یکی از روستاها بخاطر لطف یک روستایی قاطری به او بخشیدند و به او گفتند که این قاطر را آب و جو بخوراند سپس قاطر خودش بر طبق عادت به سمت برکه گنج میرود اما دهقان روستایی از سر ذوق و شوق بدون دادن اذوقه حیوان را راهی کرد که حیوان زبان بسته میان راه تلف شد و این برکه پر از طلا و جواهرات برای همیشه بصورت راز باقی ماند.