شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ب.ظ
شهید گمنام سلام، وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا گرفت ...
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ب.ظ
« و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون »
با عرض تسلیت و تعزیت درگذشت بانویی پاکدامن و مادری مهربان ؛ همسر محترمه خیّر بزرگوار ؛ جناب حاج احمد میر و والده دوستان ارجمندمان ؛ آقایان عابس و محمد هادی میر ، توجه عزیزان را به گزارش تصویری مراسم تشییع و تدفین ایشان جلب می نماییم :
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ
تصاویری از بارندگی امروز (4 دی 1394) در روستای چاه کور
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ب.ظ
این قسمت : روایتی از آخرین سکانس های شهید یوسف میر ؛ به بهانه سوم دیماه ؛ سالروز عملیات کربلای 4
روز عروسی برادرم یوسف بود ، زمانی که به اصرار خانواده و بعضی از فامیل قبول کرد که دستش را حنا بگذاریم ؛ مرحوم پدرم تفنگش را آورد تا به میمنت و مبارکی این جشن ، اقدام به تیراندازی کند ، یوسف با مشاهده این صحنه بسیار نارحت گشت و از جایش بلند شد و خطاب به ما گفت : "جوان های ما دارند در جبهه های جنگ کشته می شوند ؛ آنگاه ما بیاییم عـروسی راه بیندازیم و حنا بگـذاریم و تیراندازی کنیم ؟” . به همین خاطـر رفت و دست هایش را شست . یادم می آید همان روز عروسی ، مرحوم مادرم به همراه فامیل ها به منظور شادی روی سرش پول ریختند که پول آن زمـان سکـه های یک تومـانی و دو تومـانی بود . ما که آن زمان کوچک بودیم شـروع به جمع کردن پولها کردیم ، ایشان با دیدن این صحنه با اشاره به ما فهماند که پولها را به بچه یتیمی که در جمع ما بود بدهیم.
(خاطره ای از خواهر شهید بزرگوار یوسف میر)